حجت الاسلام مجید صلواتی بیشه: داستان کنیز ترک زیبا

روزی خواجه فضیل، که عازم سفر مکه بود، اموال و خانواده‌اش را به دوست خود، خواجه عبدالله، سپرد تا از آنها مراقبت کند. در میان این امانت‌ها، کنیزی بسیار زیبا بود که خواجه عبدالله، بی‌اختیار عاشق او شد. اما از طرفی می‌دانست که این کنیز و دیگر اموال، امانتی مقدس هستند و نمی‌تواند به آنها دست‌درازی کند.

سرگردان و گرفتار عشق، نزد ابن قابوس، دانشمندی اهل تقوا رفت و گفت: «من در برابر این کنیز اختیاری ندارم، چه کنم که گرفتار گناه نشوم؟» ابن قابوس او را از گناه منع کرد و گفت: «به نزد علامه کرجی برو. شاید او راه حلی برای تو بیابد.» خواجه عبدالله که تصور نیکی از علامه کرجی نداشت، گفت: «چگونه می‌توانم به کسی که شهرت خوبی ندارد مراجعه کنم؟» اما ابن قابوس با آرامش پاسخ داد: «واقعیت با آنچه تو می‌پنداری متفاوت است.»

با گذر زمان، عشق کنیز روزبه‌روز دل خواجه را بیشتر می‌سوزاند. تا آنکه شبی، از روی درماندگی، مخفیانه به خانه علامه کرجی رفت. پیش از آنکه سخنی از عشق و کنیز بگوید، با خشم گفت: «چرا با وجود دانش بالایت، رفتاری می‌کنی که مردم به تو شک کنند؟» علامه کرجی لبخندی آرام بر لب آورد و گفت: «من چنان رفتار می‌کنم که کسی به من اعتماد نکند و امانتی چون کنیز زیبا به من نسپارد، مبادا که روزی در دام گناه گرفتار شوم.»

این سخن، جان خواجه عبدالله را تکان داد. او حیرت‌زده فهمید که علامه کرجی از راز دل او آگاه است، بدون آنکه کلامی از او شنیده باشد. این واقعه، نشان داد که اولیاء خدا نیازی به نشان و تابلویی ندارند، چرا که نور ایمان‌شان در دل‌ها می‌تابد.
…………………………………………………….


OOne day, Khwaja Fazil, who plans to travel to Mecca, entrusts his property and family to his friend, Khwaja Abdullah, to take care of them. Among these belongings, there is a very beautiful maid, and Khwaja Abdullah falls deeply in love with her. However, he knows that this maid and the rest of the property are sacred trusts, and he cannot violate them.

Confused and trapped by love, he goes to Ibn Qabus, a pious scholar, and says, “I have no control over my feelings for this maid. What should I do to avoid falling into sin?” Ibn Qabus advises him to avoid sin and says, “Go to Allameh Karaji. Perhaps he can find a solution for you.” Khwaja Abdullah, who doubts Allameh Karaji’s reputation, replies, “How can I go to someone who does not have a good name?” But Ibn Qabus calmly responds, “Reality is not as you imagine.”

As time passes, Khwaja’s love for the maid grows stronger. Finally, one night, out of desperation, he secretly visits Allameh Karaji’s house. Before mentioning his love or the maid, he angrily says, “Why, despite your knowledge, do you act in a way that makes people doubt you?” Allameh Karaji, with a calm smile, replies, “I act in such a way that no one trusts me enough to entrust me with something like a beautiful maid, so I do not fall into the trap of sin.”

These words deeply affect Khwaja Abdullah. He is astonished to realize that Allameh Karaji knows the secret of his heart without hearing a word from him. This event shows that God’s saints do not need signs or recognition, as their faith radiates through their actions.

جهت مشاهده کامل ویدیو کلیک نمایید

Check Also

حجت الاسلام هادی فراهانی نسب : سید بحرالعلوم

روزی سید بحرالعلوم در حرم امام حسن عسکری (ع) در سامرا مشغول نماز بود. در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *