علامه ( شیخ مفید ) در شب جمعهای به زیارت سیدالشهداء (ع) میرفت. در راه، مردی عرب به او پیوست و با هم شروع به صحبت کردند. علامه متوجه شد که این مرد بسیار دانا و صاحب علم است. علامه سوالات علمی خود را یکی یکی از او پرسید و مرد عرب همه را پاسخ داد. در نهایت، علامه از او پرسید که آیا در زمان غیبت کبری میتوان امام زمان (عج) را دید یا نه؟ در این لحظه، تازیانه علامه از دستش افتاد. مرد عرب خم شد، تازیانه را برداشت و به علامه داد و گفت: «چگونه نمیتوان صاحبالزمان را دید، در حالی که دست او در میان دست توست؟» علامه بیاختیار از حیوان پایین افتاد تا پای آن مرد را ببوسد، اما وقتی به هوش آمد، کسی را ندید. بعدها علامه فهمید که آن مرد، امام زمان (عج) بوده است. این داستان نشاندهنده لطف و حضور معنوی امام زمان (عج) حتی در دوران غیبت است
